ماهمه عشق خداییموخداعاشق ماست
روزی مریدان شیخ ما اندرمحفل وجدوسماع بودندی و هرکدام در حال خویش مستقر...که ناگاه چیزی چونان رعد از وسط مجلس وجدوسماع ایشان میبگذشتی و زدی و بساط ایشان درب و داغان بنمودی...دقایقی چند رعب ووحشت بر دل مریدان شیخ ما مستولی بگشتی ایشان گرد دوربینهای امنیتی آن مکان بیامدندی و پس از دوازده بار آهسته تر کردن ایشان اندرآن دوربینهای حرارتی فقط در ثلاثه فرم توان یافتندی بر دیدن شیخ که از وسط محفل می بگذشت...جمله مریدان شیخ را تعجب و حیرت بسیار زین کرامت نمایی شیخ بیامد و هرچه غور و تفحس بکردندی اندیشه به جایی راه نبردندی...که ساعاتی چند بعد گروهی سوار بیامدندی با شمشیرهایی آخته که سرکردشان یوری ابن جومونگ ببودی...یکی از مریدان فریاد برآورد که(ای سواران خشمگین ای انگری برد..شمارا چه میشود؟)بزرگ ایشان یوری ابن جومونگ نعره بزدی که(پدرمان جومونگ اندرپارک می بگشتی و تفرج میبکردی که شیخ شما ملبس به تیپ هنری و سه پایه ای و بومی از برای نقشینه گری بر وی درامدندی و وی را از بهر نقش زدن چهارساعت بنشاندی)پس مرید شیخ بگفتا (اندر این امر چه خطاییست که شما را چنین غضبناک بنموده است؟)یوری ابن جومونگ بگفتی(ای مرد ..آنگاه که تصویرگری شیخ به پایان برسیدی نقش پدرمان به وی بدادی...و در این نقش سر پدرمان جومونگ را چونان هندوانه ..چشمانش را چونان گردو گوشهایش را چونان گوش درازگوشان و تنش چونان مستطیلی کج و معوج و دست و پایش را به نقش چهار خط کودکانه به تصویر دراورده بودستی...تازشم اندام خصوصی پدرمان جومونگ بکشیده که در حال قضای حاجت است..پدرمان جومونگ در جا دوسکته میبکردی ....گر خردسالان چنین نقش بکردندی استاد ایشان جز اردنگی هیچ نصیبشان نمی بکردی)...مرید شیخ بانگ براورد (وای برشما ای جومونگیان..دست ید شما هرگز بر شیخمان نخواهد رسید چرا که او اینک به حتم از مدار ارض خارج شده و در انتهای مدار راس سرطان و راس الجدی می باشدی)پس جومونگیان سرخویش گرفته به سمت کاخ شاهی به حرکت درامدندی...و از پس رفتن ایشان ...بر مریدان شیخ زین کرامت عظیم شیخ چنان فرح و شادی و خنده مستولی شد که دل و رودهایشان از حلقشان بیرون بزدی...و باز مورخین و ستاره شناسان بنام بیاورده اند شیخ مارا زان پس اندر جنگ ستارگان در حال رزم با بیگانگان بدیدندی...............و ایستاده بود همچنان خیره در خورشید...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت..............هانی هستم مرسی...
|